خلاصه داستان: آستریکس و اوبلیکس در حالی که به برادرزاده سرکش، جاستفورکیکس، رئیس گالی آموزش می دهند، باید او را از دست وایکینگ هایی که می خواهند معنای ترس را یاد بگیرند تا شکست ناپذیر شوند، نجات دهند.
خلاصه داستان: سیمران که به سئول نقل مکان می کند، وقتی دایا، یک گانگستر، دوباره وارد زندگی او می شود، مضطرب می شود. او باید بین او و معشوقش آکاش که خواننده یک رستوران هندی است، انتخاب کند.