خلاصه داستان: فرانسوا با نوشتن چهل و سومین رمان جاسوسی خود، افرادی از زندگی خود را شامل می شود. او باب، مامور مخفی ماهر و ماهر در تضاد کامل با فرانسوا است. همسایه ناز او تاتیانا است که به باب در آکاپولکو کمک می کند.
خلاصه داستان: پس از برنده شدن در مسابقه "بکرترین"، خانم کانادا با یک غول شیر ثروتمند ازدواج کرد. اما او به سرعت از ازدواج فرار می کند تا دنیای پر از شیرینی و هرج و مرج اطراف خود را تجربه کند.
خلاصه داستان: زنی متاهل و معشوقش شوهرش را می کشند و جسد او را در چاه می اندازند. پس از مدتی، روح او به سراغ آنها می آید در حالی که شایعات محلی قوی تر می شود.
خلاصه داستان: گروه کوچکی از دانشجویان فرانسوی در حال مطالعه مائو هستند و سعی می کنند موقعیت خود را در جهان و چگونگی تغییر جهان به جامعه مائوئیستی با استفاده از تروریسم را بیابند.