داستان فیلم درباره یک نقاش ایرانی و مسیحی به اسم آرشام سرکیسیان است که خارج از کشور زندگی میکند و بیست سال پیش و بعد از مرگ مادرش، با فروش همه چیز از جمله تابلوهای مادرش، مجموعه ای از شمایل قدیسین مسیحی، مهاجرت کرده بود. اما برای جمع آوری این تابلوها به ایران بازمی گردد و با خبر شهادت دوستش استیو که جانباز شیمیایی بوده مواجه می شود. این اتفاق آرشام را ناخواسته درگیر می کند. او به تدریج با آدم های جدید آشنا می شود و قدم در راه تازه ای می گذارد.