خلاصه داستان: جوآن که تقریباً پنج سال با هم بودند، انتظار دارد ویلیام این سوال را مطرح کند. همدیگر را دوست دارند. آنها با هم زندگی می کنند. ازدواج تنها چیزی است که کم است. اما برای ویلیام، دادن آن سخت ترین است.
خلاصه داستان: جادوگر شرور ارلا زندگی را برای هوی بو و خواهرزاده اش، افلیا، جادوگر کوچک، دشوار می کند. پس از دستگیری مادرش، او از هوی بو با کتابی ارزشمند از طلسم ها کمک می گیرد.
خلاصه داستان: این باید یک دیدار مجدد هماهنگ در لانزاروته باشد، اما به محض اینکه زوج استفان و الیزابت و والدین جدید توماس و آنا به خانه خانواده میرسند، نزاعهای جدیدی در خانواده بوچر شروع میشود.