خلاصه داستان: وقتی پدر الیزا اسکارلت می میرد، او را بی پول رها می کند، اما او تصمیم می گیرد به آژانس کارآگاهی او ادامه دهد. با این حال، برای فعالیت در یک دنیای مردانه، او به یک شریک نیاز دارد - یک کارآگاه به نام دوک قدم به جلو بگذارد.
خلاصه داستان: به نظر می رسد یک شهر کوچک نروژی که زمستان های گرم و باران های شدید را تجربه می کند به سمت راگناروک می رود - مگر اینکه کسی به موقع مداخله کند.
خلاصه داستان: سیدنی دختر نوجوانی است که در جریان آزمایشها و مصیبتهای دبیرستان است و در عین حال با پیچیدگیهای خانوادهاش، تمایلات جنسی نوپا و ابرقدرتهای اسرارآمیز که تازه شروع به بیدار شدن در اعماق او کردهاند، سر و کار دارد.