خلاصه داستان: زنی از جنگ برمی گردد و با خانواده ای در نیویورک دوست می شود. گروهی از دزدها نقشه می کشند تا اشیاء با ارزش خانواده را بگیرند و او تنها چیزی است که بین آنها و زندگی آنها قرار دارد.
خلاصه داستان: تاپاد داستان آمریتا است که وقتی شوهرش در یک مهمانی یک بار به او سیلی می زند، زندگی به ظاهر کاملش از هم می پاشد. اما آیا یک سیلی برای این سوال کافی است که یک رابطه چیست؟
خلاصه داستان: دو سال پس از اینکه کول از یک فرقه خون شیطانی جان سالم به در برد، او در کابوس دیگری زندگی می کند: دبیرستان. و شیاطین گذشته او؟ هنوز زندگی اش را جهنم می کند.