خلاصه داستان: با نزدیک شدن به روز عروسیاش، بن به همراه برادر شوهرش جیمز به میامی میرود تا یک فروشنده مواد مخدر را که به فروشندگان آتلانتا محصول میدهد، سرنگون کند.
خلاصه داستان: کلارا، 65 ساله، زندگی خود را با خانواده و دوستانش به بهترین شکل می گذراند. یک شرکت ساختمانی کانکس او را در کنار اقیانوس در رسیف میخواهد، زیرا آنها قبلاً همه چیزهای دیگر را در ساختمان 3 طبقه خریداری کردهاند. کلارا میمونه
خلاصه داستان: هفت دوست قدیمی برای شام ملاقات می کنند. آنها تصمیم می گیرند پیامک ها، ایمیل ها و تماس های تلفنی خود را به اشتراک بگذارند. اسرار فاش می شود. هارمونی می لرزد.