خلاصه داستان: مون یانگ دختری لال است و همیشه یک دوربین فیلمبرداری کوچک در دست دارد تا مخفیانه از چهره مردم فیلم بگیرد. او یک روز طاقت بیداد مستی پدرش را نداشت و از خانه بیرون زد. در آنجا او با هی سو ملاقات می کند که از او جدا می شود ...
خلاصه داستان: یک شوهر و پدر فداکار به دو زن جوان گیرافتاده کمک می کند که در خانه او را می زنند، اما ژست مهربان او به یک اغوای خطرناک و یک بازی مرگبار گربه و موش تبدیل می شود.
خلاصه داستان: مدت کوتاهی پس از جنگ کره، پدر و پسری در سراسر کشور سرگردان هستند و در یک روستای دورافتاده توقف می کنند، جایی که اتفاقات عجیب و خطرناکی رخ می دهد.