خلاصه داستان: یک راکون مکر یک خانواده نامتناسب از موجودات جنگلی را فریب می دهد تا به او کمک کنند تا بدهی غذا را بازپرداخت کند، با حمله به فضای جدید حومه شهر که در هنگام خواب زمستانی ظاهر شد ... و خود درسی در مورد خانواده می آموزد.
خلاصه داستان: پس از اینکه لوکاس نیکل با تفنگ آبی خود به کلونی مورچه ها سرازیر می شود، به طرز جادویی به اندازه حشره کوچک شده و به کار سخت در خرابه ها محکوم می شود.
خلاصه داستان: وقتی کشاورز دور است، همه حیوانات بازی می کنند، آواز می خوانند و می رقصند. با این حال، در نهایت، یک نفر باید وارد عمل شود و کارها را اداره کند، مسئولیتی که در نهایت به اوتیس، یک گاو بی خیال می رسد.