خلاصه داستان: در سال 1947، پدر مرین که ایمان خود را ترک کرد، به یک حفاری باستان شناسی در کنیا می پیوندد، جایی که یک کلیسای باستانی کشف شده است و چیزی بسیار قدیمی تر در انتظار بیدار شدن است.
خلاصه داستان: از آنجایی که گونه او به دلیل تسلیم شدن به عفونت ها و بیماری ها از بین می رود، یک اغواگر بیگانه از نظر ایمنی قوی تر به تنها امید آنها برای زندگی تبدیل می شود.
خلاصه داستان: داستان در قرن نوزدهم در کانادا اتفاق میافتد، بریژت و خواهرش جینجر به قلعهی معاملهگران پناه میبرند که بعداً توسط برخی گرگینههای وحشی محاصره میشود.
خلاصه داستان: خواهر جینجر، بریژیت، که حالا خودش یک گرگینه است، باید سعی کند تا قبل از ماه کامل بعدی، در حالی که در یک کلینیک بازپروری از یک گرگینه بی امان پنهان شده، درمانی برای شهوت خونش پیدا کند.