خلاصه داستان: اوا از زندگی خود راضی نیست. او در یک عمل ایمانی تصمیم می گیرد در تابستان در مادرید بماند، زمانی که سایر افراد محلی آنجا را ترک کنند. آگوست به او فرصتی برای شروع از صفر می دهد.
خلاصه داستان: حمید هشت ساله متوجه میشود که 786 شماره خداست و تصمیم میگیرد با شمارهگیری این شماره به خدا نزدیک شود. او می خواهد با پدرش صحبت کند که مادرش به او می گوید پیش خدا رفته است. یک روز خوب تماس تلفنی جواب می دهد...
خلاصه داستان: جونگ وو از یک خلبان موفق و محبوب یک روز صبح به بیکار شدن تبدیل می شود. با این حال، او پس از به دست آوردن تصادفی هویت تازه شسته شده، موفق می شود شغل جدیدی پیدا کند.