خلاصه داستان: برای قدرت دادن به شهر، هیولاها باید کودکان را بترسانند تا آنها فریاد بزنند. با این حال، کودکان برای هیولاها سمی هستند، و پس از اینکه یک کودک از راه می رسد، دو هیولا متوجه می شوند که ممکن است چیزها آنطور که آنها فکر می کنند نباشد.
خلاصه داستان: خانواده ای از گربه سانان پاریسی با کمک یک گربه سانان خوش صحبت، تصمیم می گیرند ثروتی را از صاحب خود به ارث ببرند، پس از اینکه یک پیشخدمت حسود آنها را می رباید و آنها را در کشور رها می کند، سعی می کنند به خانه برگردند.