خلاصه داستان: یک دانشجوی ناز پزشکی یک دوره تابستانی را در دانشگاه هایدلبرگ شروع می کند. دیوید روی میز تشریح اوست. روز قبل در قطار با او ملاقات کرد. چیزی اشتباه است
خلاصه داستان: لیلا عاشق پوپوی، نوه صاحبخانه اش می شود. پیرزن که برایشان ناشناس است، از سوراخ های دیوار، ناله ها و ناله های مهار شده عشقبازی لیلا و پوپوی را مشاهده می کند و گوش می دهد.
خلاصه داستان: در یک سوپرمارکت کوچک در یک شهر یقه آبی، مردی سیاه پوست به یک پسر 10 ساله سفیدپوست در راهروی صندوقها لبخند میزند. این لحظه بیخطر دو باند را وارد جنگی بیرحمانه میکند که با واکنشی تکاندهنده به پایان میرسد.
خلاصه داستان: شریک سابق سرسخت کورکی و معشوقهاش ویولت نقشهای میسازند تا میلیونها پول مخفیشده اوباش را بدزدند و تقصیر را به گردن سزار دوست پسر متقلب ویولت بیاندازند.