خلاصه داستان: یک اسپتسناز سابق روسی که به عنوان مکانیک در لس آنجلس کار می کند، شغلی را می پذیرد که یک زن ربوده شده را در سن پترزبورگ آزاد کند، زیرا رئیس اوباش 7 سال پیش همسر و پسرش را نیز کشت. شمارش بدن شروع می شود.
خلاصه داستان: هوپ به زندگیاش فکر میکند، از کلیولند به لسآنجلس میرود، پر از امید به ساختن آن به عنوان یک موسیقیدان و به آرامی توسط یک زندگی و دوست پسر بدی که به جایی نمیرسد شکسته میشود.
خلاصه داستان: مرز باریکی بین پول و وفاداری وجود دارد. توماس اسکفولت یک شرکت سرمایه گذاری را اداره می کند و زمانی که اثر انگشت او روی سلاح قتل پیدا می شود به دلیل قتل شریک تجاری خود دستگیر می شود. وقتی می خواهد با وکیلش تماس بگیرد...