خلاصه داستان: توماج موفق به فرار از زندان می شود اما پس از بازگشت به خانه متوجه می شود که همسرش توسط یک فرد ناشناس مورد تجاوز قرار گرفته است. این تنها آغاز مشکلات است زیرا توماج شروع به جستجوی آن شخص می کند.
خلاصه داستان: عبدالحمید در بازار با فائزه آشنا می شود و عاشق او می شود. آنها ازدواج می کنند و زندگی خود را آغاز می کنند. اما پس از مدتی فائزه از خانواده عبدالحمید در استان سیستان و بلوچستان باخبر می شود که آنها در حال انجام بدحجابی هستند...