خلاصه داستان: با این تصور که تکهمسری هرگز ممکن نیست، یک زن حرفهای تعهد هراسی ممکن است مجبور شود وقتی با یک پسر خوب آشنا میشود، با ترسهای خود روبرو شود.
خلاصه داستان: یک مهاجر ایرلندی در دهه 1950 وارد بروکلین می شود، جایی که او به سرعت با یک محلی درگیر عشقی می شود. با این حال، وقتی گذشته اش به او رسید، باید بین دو کشور و زندگی هایی که در درونش وجود دارد یکی را انتخاب کند.
خلاصه داستان: تونی پس از یک حادثه شدید اسکی در یک مرکز توانبخشی بستری می شود. او که به کادر پزشکی و مسکنها وابسته است، وقت میگذارد تا داستان عاشقانهای را که با جورجیو زندگی میکرد به یاد بیاورد.