خلاصه داستان: مرز باریکی بین پول و وفاداری وجود دارد. توماس اسکفولت یک شرکت سرمایه گذاری را اداره می کند و زمانی که اثر انگشت او روی سلاح قتل پیدا می شود به دلیل قتل شریک تجاری خود دستگیر می شود. وقتی می خواهد با وکیلش تماس بگیرد...
خلاصه داستان: پس از کشته شدن پدر پسر بچهاش سام توسط یک بیمار روانپزشکی فراری، کیت تصمیم میگیرد که زمان فصل جدیدی در زندگی او فرا رسیده است. او به شهری نقل مکان می کند که معشوق سابقش تام در آنجا زندگی می کند و اکنون در آتش نشانی کار می کند.
خلاصه داستان: در پایان زمستان وایومینگ، یک شکارچی فضل و زندانی اش در کلبه ای که در حال حاضر با مجموعه ای از شخصیت های شرور در آن زندگی می کنند، پناه می گیرند.