خلاصه داستان: هزار و پانصد سال پس از جنگ خدایان، بهشت رو به زوال گذاشت. یانگ جیان، خدای ارلنگ، با کار به عنوان شکارچی امرار معاش می کرد. یک روز به یانگ جیان دستور داده شد تا مرد جوانی که برادرزاده خودش بود را شکار کند.
خلاصه داستان: در دنیایی که خانواده ها به دلیل ازدحام جمعیت به یک فرزند محدود می شوند، مجموعه ای از هفت قلوهای همسان باید در حین بررسی ناپدید شدن یکی از آنها از خواب طولانی مدت توسط دولت و درگیری های داخلی خطرناک جلوگیری کنند.
خلاصه داستان: یک زن جوان ناراضی از خانواده ای بدسرپرست با یک فرمانده ارتش ترسناک و سرد ازدواج می کند. اما این دو در مورد یکدیگر بیشتر یاد می گیرند، عشق ممکن است فرصتی داشته باشد.