خلاصه داستان: متقاعد شده است که یک فیلمبردار CCN عشق واقعی او است، یک متقاطع گیج کننده عجیب و غریب او را در حالی که در سراسر کشور سفر می کند دنبال می کند، به این امید که او را متقاعد کند که آنها به هم تعلق دارند.
خلاصه داستان: در حالی که محبوبیت هانا مونتانا شروع به تسخیر زندگی او می کند، مایلی استوارت به اصرار پدرش به زادگاهش کراولی کرنرز، تنسی سفر می کند تا دیدگاهی در مورد آنچه در زندگی مهم است پیدا کند.
خلاصه داستان: نیکلاس هر دلیلی دارد که همه چیز را در زندگی بدون تغییر نگه دارد. با این حال، هنگامی که او به طور تصادفی صحبت های پدر و مادر درباره یک برادر جدید را می شنود، دنیای او وارونه می شود. آیا او را رها می کنند تا برای بچه های کوچک جا باز کنند...