خلاصه داستان: لوسی پس از اینکه متوجه میشود مادربزرگش برای کریسمس به آنجا نمیرود، تصمیم میگیرد با برپایی جشن سال نو، خود را شاد کند. در همین حال، چارلی براون تلاش می کند تا قبل از نیمه شب به یکی از تصمیمات خود عمل کند.
خلاصه داستان: آوی در تعطیلات با ناینا آشنا می شود و عاشق او می شود. او تصمیم می گیرد که در کافه او بماند و کار کند. او در نامه ای به عشق خود اعتراف می کند، اما مادر ناینا است که به اشتباه آن را می خواند.