خلاصه داستان: نیم قرن از زمانی که کشور اعلام کرد همزیستی انسان ها و هیولاها، دوران هرج و مرج، می گذرد. آئوی ایزومی، یک فعال حقوق بشر جوان که خواستار لغو تبعیض است، با مردی ملاقات می کند.
خلاصه داستان: وقتی ساهسو برای یک سخنرانی به آدانا می رود، این فرصت عالی برای مواجهه با پدربزرگ جدا شده اش است. اما به زودی، او خود را در میان یک افسانه می بیند.
خلاصه داستان: مگی و نیگان مدتها پیش به منهتن پسا آخرالزمانی سفر می کنند که از سرزمین اصلی جدا شده بود. شهر پر از مردگان و ساکنانی است که شهر نیویورک را دنیای خود کرده اند.