خلاصه داستان: مردی به زندگی خود نگاه می کند و با راز دردناکی دست و پنجه نرم می کند که به مدت 20 سال پنهان کرده است، رازی که تهدید می کند زندگی ای را که برای خود و به زودی همسرش ساخته است، از مسیر خارج کند.
خلاصه داستان: با حصار باغ و خصومت از هم جدا شده اند، آدمک های آبی در یک طرف و آدمک های قرمز در طرف دیگر. این مانع از عاشق شدن گنومئو آبی و ژولیت قرمز نمی شود. آیا آنها آینده ای با هم دارند؟
خلاصه داستان: این بازگویی افسانه کلاسیک هانس کریستین اندرسن باعث میشود که قهرمان یک رقمی از چنگال وزغها، خالها و سوسکهای مختلف فرار کند قبل از اینکه بتواند به خواستگاری خود با معشوق رویاییاش، شاهزاده کورنلیوس ادامه دهد.
خلاصه داستان: ورلوک در سال 1886 در لندن با همسری زیبا و برادر عقب مانده اش زندگی می کند. او مامور سفارت روسیه است. یک سفیر جدید بیشتر از سال های گذشته از او می خواهد - چیزی با بمب. ورلوک نیز به پلیس اطلاع می دهد.
خلاصه داستان: یک بزکار از یک جادوگر برای شکستن نفرینی که او را از همسر گرفتن باز می دارد کمک می گیرد، بنابراین او مجموعه ای از کارهای غیرممکن را بر دوش او می گذارد.