خلاصه داستان: CEM ، که توسط یک کودکی که اعتماد او به عشق را خرد می کند ، "بیمارستان عشق" را اداره می کند - تا زمانی که هازال ، مؤمن قدرت عشق ، زندگی او را مختل می کند.
خلاصه داستان: زنی به همراه جسد و پسرش به وطن شوهر مرحومش میرسد، اما خانواده قدرتمندش مانع خروج او میشوند و با آشکار شدن اسرار تاریک، به نبرد منجر میشود.
خلاصه داستان: مرت تورکر، روانپزشک جوانی که تحصیلات و تخصص پزشکی خود را به پایان رسانده است، به بیمارستانی خارج از شهری در آناتولی منصوب می شود. مرت تورکر در نقطه ای جالب از نظر موقعیت مکانی، متوجه موارد عجیب و غریب مختلف می شود...
خلاصه داستان: علی از همکارش سمرا کمک می خواهد تا جایی را پیدا کند که او و ژیل بتوانند چند روز در آنجا بمانند. سمرا می گوید که در ازمیت اقوام دارد، تنها در یک خانه بزرگ زندگی می کند و آنها می توانند تا زمانی که بخواهند در آنجا بمانند.