خلاصه داستان: مارکوس وقتی همسرش در تصادف قطار می میرد ، به دختر نوجوان خود ، ماتیلد می رود. به نظر می رسد که همه یک حادثه غم انگیز تا زمانی که یک ریاضیات ، که او نیز مسافر همکار در قطار بود ، و دو همکارش ظاهر می شوند.
خلاصه داستان: کپنهاگ 1919: یک کارگر جوان خود را بیکار و باردار می داند. او با داگمار ملاقات می کند ، که یک آژانس پذیرش زیرزمینی را اداره می کند. یک ارتباط محکم رشد می کند اما دنیای او وقتی به حقیقت تکان دهنده پشت سر خود می خورد ، فرو می رود ...
خلاصه داستان: وقتی بقایای انسان در یک گرگ مرده پیدا می شود، افسر پلیس هانا وستر مجبور می شود با یک مارپیچ خشونت آمیز وحشیانه در شهر کوچک مرزی هاپارندا مقابله کند.