خلاصه داستان: دو دختر دلتنگ پدرشان هستند. او 2 سال پیش از حمله وایکینگ ها برنگشته است. خواهر بزرگتر رونا کارهای پدرش مانند شکار کمان را انجام می دهد. او رویاهای بد می بیند. آیا آنها فال هستند؟
خلاصه داستان: هانری پس از از دست دادن شغلش افسرده می شود، اما می بیند که از خودکشی بیش از حد می ترسد. او یک قاتل قراردادی را استخدام می کند تا کار را برای او انجام دهد - اما اگر نظرش تغییر کند چه اتفاقی می افتد؟
خلاصه داستان: مرز باریکی بین پول و وفاداری وجود دارد. توماس اسکفولت یک شرکت سرمایه گذاری را اداره می کند و زمانی که اثر انگشت او روی سلاح قتل پیدا می شود به دلیل قتل شریک تجاری خود دستگیر می شود. وقتی می خواهد با وکیلش تماس بگیرد...