خلاصه داستان: جوآن که تقریباً پنج سال با هم بودند، انتظار دارد ویلیام این سوال را مطرح کند. همدیگر را دوست دارند. آنها با هم زندگی می کنند. ازدواج تنها چیزی است که کم است. اما برای ویلیام، دادن آن سخت ترین است.
خلاصه داستان: هنگامی که یک زن جوان برای تحصیل به شهر نقل مکان می کند، او در یک پانسیون با دیگر دانشجویان کالج زندگی می کند. برای آنها ناشناخته، پشت شخصیت خجالتی و ترسو او زنی با گرسنگی سیری ناپذیر برای رابطه جنسی قرار دارد.
خلاصه داستان: وقتی رومینا متوجه میشود که شوهرش به او خیانت کرده است، برای کمک به درمانگر مردمی شهر مراجعه میکند و یک معجون عشقی به دست میآورد. اما به نظر می رسد که معجون روی همه به جز شوهرش کار می کند.
خلاصه داستان: زندگی پسرعموهای دیوسا و کلودیا با ورود یک کارناوال به شهرشان تغییر می کند. همانطور که هر دو بی گناهی خود را به مردان کارناوال تسلیم می کنند، رویاهایشان به هم می ریزد.
خلاصه داستان: لیلا عاشق پوپوی، نوه صاحبخانه اش می شود. پیرزن که برایشان ناشناس است، از سوراخ های دیوار، ناله ها و ناله های مهار شده عشقبازی لیلا و پوپوی را مشاهده می کند و گوش می دهد.
خلاصه داستان: بهترین دوستان دوران کودکی که هر دو در مدرسه نابغه هستند، در نهایت به رقبای تلخ و شیرینی برای مارک فرر ورزشکار دانشگاه تبدیل می شوند. زوئه توازون یک مستیزا ثروتمند، دارای اضافه وزن و تهاجمی است. آیکا تابایونگ یک دانشآموز فقیر، عصبی و نزدیکبین است...