خلاصه داستان: شمال ایتالیا تحت حاکمیت فاشیستی: لوکا پارتیزان می شود، اما پس از پایان جنگ همه چیز آنطور که او برایش امیدوار بود نیست و تصمیم می گیرد بمیرد. سپس با زنان آشنا می شود.
خلاصه داستان: دو قانون شکن: "دکتر" (باد اسپنسر) و گیرولاموی هندی (آمیدو) به روستاییان کمک می کنند تا با یک باند و یک کلانتر فاسدی که طلاهای زیر دهکده را کشف کرده است مبارزه کنند.
خلاصه داستان: گروهی از دوستان و یک خودرو سوار در یک جزیره توریستی گیر میافتند، جایی که توسط یک قاتل آدمخوار که در حال پرسه زدن در جزیره پس از کشتن ساکنان آن است، تحت تعقیب قرار میگیرند.
خلاصه داستان: غریبه هایی که به دنبال پدر گمشده یک زن جوان می گردند به جزیره ای گرمسیری می رسند که در آن یک پزشک ناامیدانه به دنبال علت و درمان بیماری همه گیر اخیر مردگان است.