خلاصه داستان: داستانی پیچیده درباره دو خواهر جدا شده که با ظهور شیاطین تسخیر کننده گوشت، پیوند دوباره آنها کوتاه می شود و آنها را وارد یک نبرد اولیه برای بقا می کند، زیرا با کابوس وارترین نسخه خانواده که قابل تصور است روبرو می شوند.
خلاصه داستان: در سال تحصیلی جدید، برادرش رودریک او را بارها و بارها و بارها اذیت می کند. آیا گرگ موفق خواهد شد با او کنار بیاید؟ یا یک راز همه چیز را خراب می کند؟
خلاصه داستان: پس از یافتن عشق، بریجت جونز این سوال را مطرح می کند که آیا او واقعاً همه چیزهایی را دارد که تا به حال آرزوی داشتن آن را داشته است یا خیر.
خلاصه داستان: آنا بردی قصد دارد در 29 فوریه، روز کبیسه، به دوبلین ایرلند سفر کند تا از دوست پسرش جرمی خواستگاری کند، زیرا طبق سنت ایرلندی، مردی که در یک روز کبیسه پیشنهاد ازدواج دریافت می کند باید آن را بپذیرد.