خلاصه داستان: حمید هشت ساله متوجه میشود که 786 شماره خداست و تصمیم میگیرد با شمارهگیری این شماره به خدا نزدیک شود. او می خواهد با پدرش صحبت کند که مادرش به او می گوید پیش خدا رفته است. یک روز خوب تماس تلفنی جواب می دهد...
خلاصه داستان: مردی میجنگد تا رویای خود را برای ایجاد یک شرکت هواپیمایی کمهزینه به واقعیت تبدیل کند، با مخالفت صاحبان شرکتهای هواپیمایی رقابتی که تجارت و امنیت مسافرانش را تهدید میکنند، روبرو میشود.
خلاصه داستان: لیلارام بلیط های بخت آزمایی می فروشد و یک مشتری جکپات را زده است اما پس از فهمیدن برنده شدنش از شوک جان می دهد. حالا لیلارام همه پول را می خواهد و همه اطرافیانش هم همینطور.