خلاصه داستان: ویل که برای جذب زنان در جلسات والدین مجرد شرکت می کند، با مارکوس، پسر ۱۲ ساله مشکل دار آشنا می شود. همانطور که آنها با هم دوست می شوند، ویل یاد می گیرد که مسئولیت پذیر باشد در حالی که به مارکوس در مطالعاتش کمک می کند.
خلاصه داستان: عضو جدید یک واحد شبه نظامی سامورایی باعث ایجاد اختلال می شود زیرا چندین نفر از همکارانش عاشق او می شوند و تهدید می کنند که کد سفت و سخت تیم آنها را مختل می کند.
خلاصه داستان: او تقریباً ناشنوا است و او لبخوانی میکند. او یک محکوم سابق است. او می خواهد به او کمک کند. او فکر می کند هیچ کس جز خودش نمی تواند کمک کند.