خلاصه داستان: در طول یک شب نیمه تابستان در فرمانا در سال 1890، یک دختر ناآرام از اشراف انگلیسی-ایرلندی، پیشخدمت پدرش را تشویق می کند تا او را اغوا کند.
خلاصه داستان: یک فروشگاه خانوادگی که همه چیزهایی را که برای از بین بردن زندگی شما نیاز دارید می فروشد، پس از تولد یک نوزاد جدید - کسی که همه اطرافیانش را خوشحال می کند - در خانواده به سختی می تواند روی تجارت تمرکز کند.
خلاصه داستان: آلن با قرار دادن سرپرستی پسر کوچکش، بلژیک را به مقصد آنتیب ترک می کند تا با خواهر و شوهرش به عنوان یک خانواده زندگی کند. پیوند آلن با استفانی، مربی نهنگ قاتل، پس از اینکه استفانی دچار یک تصادف وحشتناک می شود، عمیق تر می شود.