خلاصه داستان: در طول جنگی که همه چیز را در اطراف گرفتار می کند ، همسر یک چوب لباسی یک دختر بچه متروکه پیدا می کند. این جلسه زندگی زوج و کسانی را که مقصد آنها با کودک در هم تنیده است ، تغییر می دهد.
خلاصه داستان: عشق جوآن برای ویکتور محو می شود در حالی که آلیس او را در مورد رابطه غیرقابل تحقق خود با اریک اطمینان می دهد. اریک بی خبر از آلیس ، با ربکا درگیر است. زندگی آنها بعد از ترک جوآن ویکتور ، که از دست می رود ، مارپیچ است.
خلاصه داستان: هنگامی که زندگی خانواده اش با یک عمل خشونت خودسرانه در هنگام سفت شدن یک دیکتاتوری نظامی در برزیل ، 1971 ، خود را مجبور به اختراع خود می کند.