خلاصه داستان: در یک کشور جنگی که یک زن در حال تماشای شوهر است که توسط یک گلوله در گردن به حالت سبزیجات کاهش می یابد ، که توسط همراهان و برادران جهاد رها شده است. یک روز ، زن تصمیم می گیرد چیزهایی را به او بگوید که هرگز نمی توانست انجام دهد ...
خلاصه داستان: عظیم، یک پناهنده افغان که شب ها در شهرداری کار می کند، همراه با خانواده اش در تهران زندگی می کند. او که سرپرست کل خانواده است و به عنوان برادر بزرگتر، به برادرش فاروق رسیدگی می کند و خانواده اش به همراه آنها...