خلاصه داستان: جاش رانده شده دبیرستان در گلندیل پس از آخرالزمان به دنبال دوست دختر گم شده خود می گردد. گروهی از آنجلیکا و قلدر سابقش وسلی به او پیوستند. در راه آنها با چیزهای عجیب و غریب زیادی روبرو خواهند شد.
خلاصه داستان: پس از نقل مکان از بارسلون به شهر کسل کننده مادرش، آمایا متوجه می شود که او ممکن است قدرت هایی را از مادربزرگش به ارث برده باشد، شایعه شده که یک جادوگر بوده است.