خلاصه داستان: پارسیا مجبور است مادرش را به مدرسه بیاورد اما عمویش را با لباس مبدل مادرش می آورد. استاد آقای دلیجون او را می بیند و غافل از اینکه پارسیا چه کرده عاشق می شود.
خلاصه داستان: دو متکلم جوان قرار است در یک سمینار آکادمیک درباره ادیان در آلمان شرکت کنند. حاج آقا فراستی، رئیس حوزه علمیه از سفر آنها جلوگیری می کند. روحانیون جوان حاج آقا را قانع می کنند و ویزا می گیرند.
خلاصه داستان: دو جوان بهمن و نادر که باید به خدمت سربازی بروند و به دنبال راهی برای فرار از آن هستند، با یکدیگر ملاقات می کنند و با هم دوست می شوند. این دوستی سرآغاز دردسرها و ماجراهای بسیاری برای آنهاست.
خلاصه داستان: خلیل معروف به خلیل کاتیوشا که یک مرد مذهبی و از اعضای بسیج است مجبور می شود چند روزی را با ارشیا پسر پولدار لوس بگذراند. زمینه ها و ایده آل های متفاوت باعث می شود این دو برای یکدیگر دردسر درست کنند.
خلاصه داستان: اکبر و حمید در کارگاه عکاسی کار می کنند. پس از فوت صاحب، دخترش می خواهد مغازه را بفروشد. او به اکبر و حمید که حاضر به خرید آن هستند، مهلت شش ماهه می دهد تا پول را تهیه کنند. آنها تصمیم می گیرند که بروند ...