خلاصه داستان: یک هنرمند جوان، در جستجوی حرفه خود، یک مانکن را آنقدر عالی می سازد که عاشق آن می شود. با یافتن مانکن در ویترین مغازه، در آنجا شغلی پیدا می کند و خلقت او جان می گیرد.
خلاصه داستان: یک کنتس خون آشام برای حفظ زیبایی ابدی خود نیاز به نوشیدن خون یک باکره دارد. به نظر می رسد که همه چیز ناامید است، تا زمانی که او با مارک کندال برخورد می کند.
خلاصه داستان: گاستون دزد از سیاه چال آکیلای قرون وسطایی از طریق مستراح فرار می کند. سربازان می خواهند او را بکشند که ناوارا او را نجات می دهد. ناوار که با شاهین روحیه اش سفر می کند، قصد دارد اسقف آکیلا را با کمک گاستون بکشد.