خلاصه داستان: هنگامی که یک خلبان سقوط می کند و از درگیری در دنیای بیرون می گوید، دایانا، یک جنگجوی آمازونیایی در حال آموزش، خانه را ترک می کند تا در یک جنگ شرکت کند و قدرت کامل و سرنوشت واقعی خود را کشف کند.
خلاصه داستان: هنگامی که نیروهای انسانی وجود قبیله های خون آشام و لایکان را کشف می کنند، جنگی برای ریشه کن کردن هر دو گونه آغاز می شود. سلن جنگجوی خون آشام نبرد علیه بشریت را رهبری می کند.
خلاصه داستان: سلن، یک جنگجوی خونآشام، درگیر درگیری بین خونآشامها و گرگینهها میشود، در حالی که عاشق مایکل، انسانی میشود که به دلایل نامعلومی توسط گرگینهها دنبال میشود.