خلاصه داستان: یک تولید کننده از میلان به همراه همسرش کلارا و دختر نوجوانش به تعطیلات می رود. در همان هتل، فابیو لورنزی، نویسندهای بدون الهام و با بحران افسردگی، که سالها قبل معشوقه کلارا بود، اقامت دارد.
خلاصه داستان: زنی متاهل و معشوقش شوهرش را می کشند و جسد او را در چاه می اندازند. پس از مدتی، روح او به سراغ آنها می آید در حالی که شایعات محلی قوی تر می شود.