خلاصه داستان: بر اساس داستان عاشقانه یک زن و شوهر به مدت 25 سال و از دریچه چشم دختر نوجوانشان عایشه چوداری، که تشخیص داده شد فیبروز ریوی دارد، روایت می شود.
خلاصه داستان: زن و شوهری در شهر کوچکی که تظاهر به ازدواج کرده اند تا با هم زندگی کنند، در موقعیت های نامناسب بی پایان فرو می روند تا حقیقت را از خانواده های ارتدوکس خود پنهان کنند.
خلاصه داستان: آوی در تعطیلات با ناینا آشنا می شود و عاشق او می شود. او تصمیم می گیرد که در کافه او بماند و کار کند. او در نامه ای به عشق خود اعتراف می کند، اما مادر ناینا است که به اشتباه آن را می خواند.
خلاصه داستان: راه رسیدن به یک پایان خوش برای دو پسر کارتیک و امان کمی سخت است. در حالی که خانواده امان سخت تلاش می کنند تا با عشق او به کارتیک مبارزه کنند، کارتیک آماده نیست تا زمانی که با امان ازدواج کند عقب نشینی کند.