خلاصه داستان: علی از همکارش سمرا کمک می خواهد تا جایی را پیدا کند که او و ژیل بتوانند چند روز در آنجا بمانند. سمرا می گوید که در ازمیت اقوام دارد، تنها در یک خانه بزرگ زندگی می کند و آنها می توانند تا زمانی که بخواهند در آنجا بمانند.
خلاصه داستان: یک جانباز جنگ نابینا، دختر خواندهاش را برای رویارویی با هر خطری آموزش میدهد، اما وقتی یک غریبه انتقامجو از گذشته بیرون میآید، در کمین قرار میگیرند.
خلاصه داستان: سه خلافکار وارد خانه یک جانباز جنگی می شوند که نابینا است تا پول او را بدزدند. با این حال، آنها متوجه می شوند که مرد آنقدر که به نظر می رسد بی دفاع نیست.
خلاصه داستان: وندی دارلینگ در تلاشی برای نجات برادرش مایکل از چنگال پیتر پن شیطانی حمله میکند. در طول راه او با تینکربل ملاقات میکند که مشاهده میشود که هروئین مصرف میکند، با این باور که این گرد و غبار پیکسی است.