خلاصه داستان: گرگ هفلی یک بچه جاه طلب با تخیل فعال و برنامه های بزرگ برای ثروتمند شدن و مشهور شدن است. مشکل این است که او ابتدا باید از دوران راهنمایی جان سالم به در ببرد.
خلاصه داستان: در سال تحصیلی جدید، برادرش رودریک او را بارها و بارها و بارها اذیت می کند. آیا گرگ موفق خواهد شد با او کنار بیاید؟ یا یک راز همه چیز را خراب می کند؟
خلاصه داستان: پس از اینکه رایلی جوان از زندگی خود در غرب میانه ریشه کن می شود و به سانفرانسیسکو نقل مکان می کند، احساسات او - شادی، ترس، خشم، انزجار و غم - در مورد اینکه چگونه می تواند در یک شهر جدید، خانه و مدرسه جدید حرکت کند، تعارض دارد.
خلاصه داستان: گروهی از دوستان با مرگ یکی از آنها در تصادف از هم جدا شدند. بعداً او به عنوان یک روح بازمی گردد که سعی می کند وارد بهشت شود اما برای انجام این کار دوستانش باید به او یک آرزو را برآورده کنند.
خلاصه داستان: جاگنا زن جوانی است که مصمم است راه خود را در یک روستای لهستانی اواخر قرن نوزدهم بسازد - کانون شایعات و دشمنی های مداوم، ثروتمند و فقیر، با پایبندی به سنت های رنگارنگ و پدرسالاری ریشه دار.