خلاصه داستان: بعد از اینکه از ریودوژانیرو به مناطق وحشی آمازون منتقل شدند، این جنگل برای بلو، جول، و سه فرزندشان است. در حالی که بلو تلاش میکند خود را با خود هماهنگ کند، منقار به منقار با نایجل انتقامجو میرود و پدرشوهرش را ملاقات میکند.
خلاصه داستان: پوپای و اولیو در پارک در حال غذا دادن به سنجابها هستند که کنت ماروو (بلوتو)، شعبده باز (و جوکر عملی) ثروتمند و زیبا، سوار اسبش میشود و الیوی را میدزدد، در حالی که پوپای را با سیگاری در حال انفجار فریب میدهد و ...